جستاری تحلیلی از خیزش و افول وبلاگستان فارسی با تعیین تاریخ مرگ وبلاگستان

این مقاله برای جایزه دیتاژورنالیسم دقیقه ۱۴۰۲ ارسال شده و بدون کم و کاست در اینجا منتشر می‌گردد. (هر نویسنده حداکثر می‌توانست برای جایزه ارسال کند. این مقاله به علت ارسال بیش از سه مقاله از طرف نویسنده داوری نشد)

این گزارش در سال ۱۳۹۸ با عنوان «جستاری تحلیلی از خیزش و افول وبلاگستان فارسی با تعیین تاریخ مرگ وبلاگستان»  در وبلاگ روندهای ایران منتشر شده است. اصل این مقاله را اینجا مطالعه کنید.

در جایی خواندم یا شنیدم که می‌پرسید: آخرین روزی که با دوستان دوران کودکی‌ات در کوچه بازی کردی کی بود؟ در زندگی همه‌ی ما روزی هست که آخرین بار با دوستان دوران کودکی‌مان به کوچه رفتیم، به رسمی قدیمی بازی‌ کردیم، به بهانه‌ای تکراری خداحافظی کردیم و برای همیشه به خانه رفتیم. در تمام آن روز حتی یک لحظه هم احتمال نمی‌دادیم که آن روز آخرین روز باشد؛ ولی بود.

تمام این اتفاقات در وبلاگستان، آن محله گرم و پرشور زندگی‌مان، هم عینا اتفاق افتاده است. آخرین باری که پستی را منتشر کردیم، بعد وبلاگ دوستان‌مان را با کلیک روی لینکستان ستون کناری، باز کردیم، آخرین پست‌شان را خواندیم، در آن پنجره کوچک نظرات، نظرمان را در مورد پستش نوشتیم و تمام!

اصلا چه شد که وبلاگستان در ایران رشد کرد و چه شد که از بین رفت؟ این سوالی‌ست که شاید در بسیاری از نوشته‌های دیگری که در کمپین روز وبلاگستان منتشر شده است، بتوانید روایت‌هایی فردی فراوانی برای آن پیدا کنید. ولی اگر بخواهیم یک روایت جامع و کل‌نگرانه برای تمام وبلاگستان بیان کنیم، آن روایت چیست؟ مسیر عمر وبلاگستان از کجا آغاز و به کجا ختم شد؟ چه عواملی در ظهور و افول آن دخیل بودند و اگر ۱۶ شهریور سال ۱۳۸۶ روز آغاز وبلاگستان فارسی بوده است، چه تاریخی را می‌توان برای مرگ همیشگی وبلاگستان (نسل اول) ایران تعیین کرد؟

داینابلاگ: دایناسور وبلاگستان ایران

تقریبا همه ما توافق داریم که نسل اول وبلاگ‌نویسی در ایران مرده است[۱]. شاید تصویر زیر صریح‌ترین روایت رشد و افول وبلاگستان فارسی باشد که بر اساس داده‌های مربوط به روند جستجوی کلمه وبلاگ در جغرافیای ایران از دی‌ماه ۱۳۸۲ تا الان (شهریورماه ۱۳۹۸) و از طریق ابزار گوگل‌ترندز به دست آمده است (در این لینک در دسترس است). خط سیری که ناگهان رشد کرده، برای مدت چند سال فراز و فرودهایی را تجربه کرده و در نهایت با افولی ناگهانی، خط سیری ضعیف ولی ادامه‌دار را پی گرفته است.

روند جستجوی کلمه وبلاگ از سال ۱۳۸۲ تا اکنون(۱۳۹۸) از طریق گوگل‌ترندز

گرچه اتفاقی، ولی دوست دارم این روند را به یک دایناسور تشبیه کنم و اسمش را می‌گذارم داینابلاگ. دایناسوری تنها که مرده، روی زمین افتاده و سال‌ها از مرگش می‌گذرد.

داینابلاگ، دایناسور وبلاگستان فارسی

همانطور که می‌بینید وبلاگ حداقل در یک بازه زمانی تقریبا ۱۰ ساله رشد و سپس افول کرده است. در طول این ۱۰ سال جامعه ایرانی اتفاقات خاصی را از سر گذرانده است. رخدادهایی که برخی عامل رشد و برخی عامل افول وبلاگستان بوده‌اند؛ رخدادهایی از یک جنس ولی با تاثیرات متفاوت. برای فهم بهتر این روند باید مثل یک جانورشناس تاریخی به دوران زندگی داینابلاگ سفر کنیم.

روند رویدادهای موثر در رشد و افول وبلاگستان در طول سال‌های ۱۳۸۲ تا ۱۳۹۸
خیزش داینابلاگ: توسعه اینترنت، دوره‌ی طلایی دهه‌شصتی‌ها و تحولات اجتماعی

عوامل محیطی رشد وبلاگستان را می‌توان در سه دسته کلی جای داد. عوامل فناورانه، عوامل جمعیت‌شناختی و عوامل اجتماعی. این سه عامل در ارتباط تنگاتنگ با هم باعث شد از سال ۱۳۸۲ به بعد شاهد رشد چشمگیر وبلاگ‌های فارسی‌زبان باشیم. آن زمان آمار این طور نقل می‌کرد که زبان فارسی بعد از انگلیسی دومین زبان پرطرف‌دار وبلاگ‌نویسی در دنیاست.

توسعه ارتباطات اینترنتی قطعا اولین محرک رشد وبلاگ‌نویسی در ایران است. اتفاقی که با ورود اینترنت‌های پرسرعت ADSL در سال‌های ۸۳ به بعد، فراگیری اینترنت را چند برابر کرد. در شرایط رشد زیرساخت‌ها و کمبود محتوا و کاربردهای متناسب با ایرانیان، وبلاگ‌ها توانستند بخش مهمی از کاربران اینترنت را به سمت خود جذب کنند. کاربرانی که اتفاقا نسل منحصربه‌فردی در تاریخ ایران محسوب می‌شوند: دهه‌شصتی‌ها!

تقارن سنی دهه‌شصتی‌ها – نسل هزاره‌ی ایرانیان – به عنوان اولین کاربران اینترنت، دومین عامل مهم فراگیری وبلاگستان بود. این نسل با سهم جمعیتی بالا در این ۱۰ سال دقیقا بین سن‌های ۲۰ تا ۳۰ سال بودند؛ دوره‌ای طلایی زندگی پرجمعیت‌ترین نسلی که عطش استفاده آزادانه از فناوری در آنها سیری‌ناپذیر بود. این عطش وقتی فوران کرد که مهم‌ترین تحولات اجتماعی چند دهه اخیر ایران در این بازه زمان به وقوع پیوست. دوره‌ای که در آن، سهم‌خواهی آزادانه از سرنوشت کشور توسط نسل جوان منشا و مقصد نهایی تحولات بود.

در سال ۱۳۸۴، انتخاباتی در ایران برگزار شد که سرنوشت کشور را برای سال‌ها بعد تحت تاثیر قرار داد. احمدی‌نژاد با افکار اصول‌گرایانه و منش مردم‌فریبانه‌اش (پوپولیستی) زمانی رئیس جمهور شد که دهه شصتی‌ها تازه وارد عرصه اجتماعی شده بودند. تقاضای بالا برای آزادی رسانه‌ها، افزایش استفاده از ماهواره، افزایش ظرفیت دانشگاه‌ها و تغییر فرهنگ بومی شهرهای کوچک، افزایش تقاضای کار و ازدواج، همه و همه دست در دست هم دادند تا بخش مهمی از جوانان به دنبال رسانه‌ای برای بیان آزادانه احساسات، منش و انتظارات خود باشند. وبلاگ‌ها بهترین انتخاب برای این ابراز بودند. افزایش فشار نهادهای امنیتی و قضایی به سرویس‌دهنده‌های وبلاگ برای حذف برخی مطالب، زندانی شدن موسسان سرویس‌دهنده‌های وبلاگی و برخی وبلاگ‌نویسان سیاسی و حتی فیلتر شدن گاه‌گاه سرویس‌دهنده‌ها همه و همه حکایت از مبارزه‌ای تنگاتنگ بین بدنه جوان کشور با بدنه حاکم در آن سال‌ها دارد. مبارزه‌ای که بخشی از روند اصلی تغییر و تحولات اجتماعی ایران در آن سال‌ها و سال‌های بعد بود.

روند رویدادهای موثر در رشد وبلاگستان

با وجود این فراز و فرودها، وبلاگستان سال‌ها شلوغ و پررفت‌وآمد بود. ظاهرا هیچ رسانه‌ی دیگری نتوانسته بود در مقابل این تیره بزرگ و همه‌چیز‌خوار داینابلاگ مقاومت کند. داینابلاگ آنقدر بزرگ و بزرگ شد تا در نهایت همین اندازه بزرگ‌ش باعث انقراض آن شد. وقتی چند شهاب‌سنگ بزرگ به وبلاگستان برخورد کرد، تغییرات جوی سریع شد و داینابلاگ نتوانست پا به پای تیره‌های جدید دایناسورها، با شرایط جدید خود را وفق دهد.

انقراض داینابلاگ: افول دهه‌شصتی‌ها، شیفت‌پاردایم اینترنت، تطابق‌ناپذیری داینابلاگ و هجوم تیره‌ی دایناگرام‌ها

چه چیزی می‌تواند یک دایناسور عظیم‌جثه و پیر را به مرور از دور خارج کند؟ اولین عامل کمبود غذاست.

دهه شصتی‌ها با اتمام دوره تحصیل و لزوم ورود به زندگی واقعی با نیازهای فزاینده‌ای برای کار و ازدواج مواجه شدند. نسلی که دنبال کار و ازدواج است فرصت کافی برای تولید محتوی، نوشتن مطلب و کنشگری اجتماعی ندارد. وبلاگ‌ها یک به یک ترک می‌شوند و آنهایی هم که گاه نفسی می‌کشند ماه‌ها طول می‌کشد تا بهنگام شوند. یک نسل در حال کنار کشیدن از وبلاگستان است بدون آنکه نسل بعدی به طور جدی وارد آن شود. این اتفاق به مرور از سال‌های ۹۱ به بعد سرعت بیشتری می‌گیرد. پیرترین دهه شصتی‌ها در این سال‌ها ۳۰ ساله شده‌اند و متولدین ۶۳-۶۴-۶۵ (پرجمعیت‌ترین سال‌های تولد تاریخ ایران) در این سال‌ها ۲۶ تا ۲۸ ساله‌اند.

درست در دی‌ماه سال ۱۳۹۱ است که شهاب‌سنگی بزرگ به اینترنت ایران برخورد می‌کند و وبلاگستان را هم به لرزه درمی‌آورد. انحصار نسل جدید اینترنت پرسرعت همراه (۳G) بعد از یک سال از دست رایتل خارج شده و اپراتورهای دیگر هم این سرویس را به کاربران خود ارائه می‌دهند. بخش مهمی از کاربران حرفه‌ای اینترنت، به موبایل مهاجرت می‌کنند. تلفن‌های هوشمند همانقدر که کار وب‌گردی را راحت کردند، نوشتن و انتشار مطلب را سخت‌تر می‌کنند. دهه‌هفتادی‌ها زندگی آنلاین خود را اکثر روی موبایل آغاز می‌کنند و بخشی از میان‌سالان (دهه ۵۰ به قبل) هم مستقیم از طریق موبایل وارد اینترنت می‌شوند. در این شرایط پرتلاطم و تحولات اساسی، داینابلاگ‌ها چه کار می‌کنند؟ تقریبا هیچ! همان‌جایی که بودند ایستادند و به امید نشستن قریب‌الوقوع گردوغبار این شهاب‌سنگ بزرگ، چشمان خود را بستند.

داینابلاگ‌ها چنان در زیر وزن زیاد خود گرفتار شده بودند که چابکی کافی برای وفق‌پذیری با شرایط جوی جدید را نداشتند. توسعه فنی سرویس‌دهنده‌های اصلی وبلاگ در ایران سال‌ها متوقف مانده بود. تغییرات مدیریتی و مالکیتی برخی از آنها، سرعت تصمیم‌گیری‌شان را کم کرده بود و مدیران‌شان شاید دیگر از فشار فزاینده نهادهای حکومتی خسته شده بودند. بلاگفا یک فیلترشدگی را تازه از سر گزرانده بود و با مشکلات فنی دست و پنجه نرم می‌کرد. در نهایت این سرویس‌دهنده‌ها نتوانستند متناسب با شیفت‌پاردایم ارتباطات (از اینترنت باسیم به اینترنت موبایل) رشد کرده و کاربران خود را حفظ کنند.

روند رویدادهای موثر در افول وبلاگستان

ولی شاید بتوان ادعا کرد که آنچه باعث زمین خوردن نهایی داینابلاگ در سرزمین وبلاگستان شد، نه کمبود غذا (خروج دهه‌شصتی‌ها) بود و نه برخورد شهاب‌سنگ (شیفت‌پاردایم موبایل) بود و نه وفق‌ناپذیری داینابلاگ‌ها. آنچه رمق حیات را از داینابلاگ ایران گرفت، هجوم تیره جدیدی از دایناسورها بود که من اسم‌شان را می‌گذارم دایناگرام‌ها؛ دو گونه اصلی این تیره عبارت بودند از اینستادایناگرام و تل‌دایناگرام!

اینستاگرام به عنوان یک شبکه اجتماعی عکس‌محور و تلگرم به عنوان یک پیام‌رسان شخصی-همگانی با کمی تاخیر نسبت به بقیه نقاط جهان -به ترتیب و با فاصله دوساله از هم- وارد ایران شدند (مشاهده روند جستجو). انبساط بازه سنی دسترسی به اینترنت هم از پایین (مالکیت موبایل توسط نوجوانان) و هم از بالا (ارتقای دستگاه‌های موبایل میان‌سالان به تلفن‌های هوشمند) و همراهی دهه‌شصتی‌ها با روند جدید باعث شد این دو رسانه به سرعت جایگزین وبلاگستان شوند.

اینستاگرام به خوبی توانست با محوریت عکس بسیاری از دلنوشته‌های وبلاگی را به سمت خود جذب کند و حتی در مواردی بلاگرها را بی‌نیاز از نوشتن کرد! تلگرام هم به سرعت با ایجاد امکان کانال‌ها، گروه‌ها و امکانات ویژه در ترکیب مدیاهای مختلف و همینطور دسترسی راحت و آسان برای تمام اقشار جامعه به راحتی پلتفرم‌های راکد وبلاگی را پشت سر گذاشت و مردم را جذب خود کرد.

روند جستوی اینستاگرام و تلگرام در ابتدای سال ۱۳۹۴ به سرعت بالا رفته و در عرض چند ماه از روند جستجوی کلمه وبلاگ پیشی می‌گیرد

فرایند جایگزینی وبلاگ با شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها را می‌توان چند سال زوتر از ایران در بقیه نقاط جهان هم مشاهده کرد. در واقع وبلاگستان ایران هم نه به خاطر شرایط و ضعف‌های بومی خود که در تبعیت از روند تحولات جهانی رو به افول نهاد و از بین رفت؛ طوری که امروز همه در سوگ آن نشسته و در وصف عیش آن دوران قلم‌فرسایی می‌کنیم.

وبلاگستان از سال ۸۰ در ایران کار خود را شروع کرد، از سال‌های ۸۴ به بعد به اوج دوران خود رسید، بعضی از ما را شاعر کرد، بعضی‌ها را مبارز، بعضی‌ها را کنشگر، بعضی‌ها را متاهل، بعضی‌ها را زندانی، بعضی‌ها را مدیر و بعضی‌ها را مهاجر؛ و در نهایت آرام آرام زمین افتاد و مرد. ولی راستی دقیقا کی این اتفاق افتاد؟ اگر قرار باشد روزی را هم به نام روز مرگ وبلاگستان فارسی نام‌گذاری کنیم – آن‌گونه که ۱۶ شهریور را به نام روز تولد وبلاگستان نام‌گذاری کرده‌ایم – آن روز چه روزی‌ست؟

روند جستجوی کلمات Blog، Instagram و whatsapp در کل دنیا
یک تاریخ رسمی برای پایان نسل اول وبلاگستان در ایران: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴

اگر هم‌نظر باشیم که حداقل نسل اول وبلاگستان فارسی در ایران از بین رفته است، چطور می‌توان بر سر یک تاریخِ پایان به توافق رسید؟ برای یافتن یک پاسخ شخصی به این سوال کافی‌ست – اگر وبلاگ‌تان مثل وبلاگ‌های من هنوز گوشه بلاگفا و پرشین‌بلاگ در حال خاک خوردن هستند – به آنها مراجعه کنید و تاریخ آخرین پست‌تان را ببینید. این تاریخ برای من تقریبا ۳۰ خرداد ۱۳۹۲ است. ولی من در جستجوی تاریخی هستم که شواهد کافی، آن را برای اعلام رسمی روز مرگ وبلاگستان فارسی حمایت کنند. روزی که داینابلاگ برزمین افتاد و دیگر نتوانست از جا بلند شود.

من معتقدم این اتفاق دقیقا در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ افتاده است. دقیقا روزی که ترند جستجوی دو کلمه اینستاگرام و تلگرام با هم و برای همیشه از ترند جستجوی کلمه وبلاگ پیشی گرفته است. آن روز مردم برای اولین بار اینستاگرام و تلگرام را بیشتر از وبلاگ جستجو کردند و از آن به بعد هم ارجحیت این دو برای همیشه حاکم بود. روزی که آخرین توان از رگ‌های داینابلاگ خارج شده و به زمین افتاد و بعد دو دایناسور از تیره‌های جدیدی با تغذیه از بقایای داینابلاگ جان گرفته‌اند و هنوز هم که هنوز است سر بر بالین مرگ نگذاشته‌اند: اینستادایناگرام و تل‌دایناگرام!

در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، روند جستجوی اینستاگرام و تلگرام به طور همزمان برای همیشه از وبلاگ پیشی می‌گیرد.
با جسد بر زمین افتاده داینابلاگ چه کنیم؟ یا طرح پیشنهادی برای حفظ سرمایه اجتماعی وبلاگستان

در فاصله زمانی سال ۸۰ تا ۹۲، شاید میلیون‌ها مطلب در صدهاهزار و یا میلیو‌ن‌ها وبلاگ منتشر شده است. مطالبی که منبعی بی‌نظیر از روایت انسان‌هایی‌ست که در برهه‌ای از زمان، در شرایطی از تاریخ ایران زیسته و تجربه خود از زندگی را در قالب مقاله و شعر و خاطره و … نقل کرده‌اند. این سرمایه شگفت‌انگیز زیر وزن سنگین خود همچنان پابرجاست ولی بعید نیست روزی این جسد افتاده بر زمین متلاشی شده و با از دسترس خارج شدن سرویس‌دهنده‌های قدیمی مثل بلاگفا و پرشین‌بلاگ، اثری از آنها باقی نماند.

این منابع اهمیت بسیار زیادی دارند. من معتقدم آن نوشته‌ها دیگر به ما – نویسنده‌های‌شان – تعلق ندارند. آنها جزو سرمایه تاریخی و میراث فرهنگی ملت ایران هستند؛ راویان صادقی که به دور از قدرت سانسور سیاسی و اجتماعی روایتی دست اول از آنچه در این سال‌ها بر ملت ایران گذشته، ارائه کرده‌اند.

ولی چه کسی مسئول نگهداشت آنها برای آیندگان است؟ ذخیره، دسته‌بندی، پردازش و انتشار آزادانه و باز آنها برای آیندگان و پژوهشگران جزو الزامات تاریخی چه نهادی‌ست؟ به نظر من جواب دانشگاه است.

زمان آن فرارسیده که دانشگاهیان مستقل، مسئولیت حفظ این دانش تاریخی را برعهده بگیرند. احتمالا یک پروژه زیرساختی با همکاری حوزه‌های مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی، تاریخ، روانشناسی و فناوری اطلاعات زیر نظر یک دانشگاه باید شکل بگیرد. داده‌ها از سرویس‌دهنده‌های وبلاگی جمع‌آوری و در یک استاندارد داده‌‌ی‌باز ذخیره و توسط پروتکل‌هایی قابل بازیابی شوند. تا پژوهشگران و آیندگان بتوانند به آنچه ما در یک دوران تاریخی اندیشیده‌ایم دسترسی داشته و از آن چراغی برای روشن‌تر کردن آینده بسازند.

کمکم کنید تا این مطلب به دست کسی که باید برسد…

وبلاگستان نه یک تغییر فناورانه که یک تحول اجتماعی در ایران بود. تحولی که زندگی بسیاری از ما را تحت تاثیر خود قرار داد. ما به عنوان آخرین مسئولیت وظیفه داریم کاری کنیم تا این فراورده جمعی بی‌نظیر برای آیندگان حفظ شود. امیدوارم این مطلب حداقل به دست یک نفر با چنین قابلیتی در عرصه دانشگاهی چه در ایران و چه در خارج از ایران برسد. اگر بتوانید در بازنشر این مطلب و رساندن آن به افراد مرتبط کمکم کنید، ممنون‌تان هستم.

پی‌نوشت:

[۱] – قبول دارم که این یک ادعای نادقیق است. نمی‌توان گفت وبلاگ‌نویسی در ایران از بین رفت. کما اینکه بسیاری از ما بعد از دل‌نوشته‌ها و وب‌نوشته‌هایی که در سرویس‌دهنده‌های فراگیر آن روز منتشر کردیم، به وبلاگ‌های تخصصی‌تر در حوزه کاری‌مان مهاجرت کردیم. منظور من از مرگ وبلاگ‌نویسی، همان نسل اول وبلاگستان است. نسلی که بیشتر به یک دفترخاطرات عمومی شباهت داشت و شامل رفتارها و کنش‌های تقریبا شبیه به همی در فضای اینترنت آن روزها می‌شد.

نویسندگان

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *