در روزهای اخیر اعتراضات زیادی در نقاط مختلف کشور شکل گرفته و متاسفانه تعدادی از هموطنانمان جان خود را از دست دادهاند. اعتراضهای گسترده مانند این اعتراضات، با خاستگاههای مختلفِ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در بیست و پنج سال گذشته چند بار تکرار شده و در دفعات اخیر فاصله زمانی آن با گذشته کمتر شده است.
تکرار اعتراضات در فاصلههای زمانی کمتر از قبل و گسترش جغرافیایی بیشتر توجه افکار عمومی را بیش از پیش به ریشههای بروز اعتراضات معطوف کرده است. پرسشهای مهمی در این باره مطرح است:
- چرا تغییر گرایشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در دولتها باعث جلوگیری از بروز اعتراض نمیشود؟
- آیا وجود عوامل ساختاری سبب میشود تا اعتراضها فارغ از اینکه از چه خاستگاهی بروز پیدا میکنند، به سرعت گسترده شوند و در نهایت نیز عاقبتی یکسان پیدا کنند؟
- آیا مناقشهای فراتر از مناقشات سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ رایج میان بخشهایی از مردم و حکومت در جریان است که هر بار خود را به شکلی نشان میدهد؟
- آیا توافقِ اصولی در چگونگی اداره جامعه میان بخشهایی از مردم و حاکمیت به هم خورده است؟
احتمال اینکه پاسخ به پرسشهای فوق مثبت باشد، به دو دلیل در افکار عمومی مطرح است:
- تغییرات نسلی
- گفتمان مقابله با معترضین
در ادامه هر یک از دو مورد بالا به اختصار توضیح داده میشود.
۱ - تغییرات نسلی
از زمانی که توافق اصلی میان حاکمیت و مردم منعقد شده و در قالب قانون اساسی تبلور پیدا کرده، بیش از چهار دهه گذشته است. از آن زمان تاکنون نسلهای جدید با خواستههای جدید وارد اجتماع شده و نسلهای قبلی از آن رخت بربستهاند. برای پی بردن به اهمیت گردش نسلی در تحلیل مناقشات سیاسیاجتماعی، بهترین کار این است که به نخستین سخنرانی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پس از بازگشت به کشور در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در بهشت زهرا مراجعه کنیم:
«ما فرض میکنیم که یک ملتی تمامشان رای دادند که یک نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل (اجرا) است؛ لکن اگر چنانچه یک ملتی رأی دادند (ولو تمامشان) به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، به چه حقی ملت پنجاه سال قبل از این، سرنوشت ملت بعد را معین میکند؟ سرنوشت هر ملتی به دست خودش است.
ما در زمان سابق، فرض بفرمائید که زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمی تحقق پیدا کرد و همه ملت هم، ما فرض کنیم که رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی که بعدها میآیند.
در زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یک از ما زمان آقامحمدخان را ادراک نکرده، آن اجداد ما که رأی دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رأی دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد، سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی بوده، یک سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته، ولی او اختیار ماها را نداشته است که یک سلطانی را بر ما مسلط کند.
ما فرض میکنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس کردند و این اسباب این میشود که – بر فرض اینکه این امر باطل، صحیح باشد – فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی که در آن زمان بودند. اما محمدرضا سلطان باشد بر این جمعیتی که الان بیشترشان، بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادراک آنوقت را نکردهاند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟! بنابراین سلطنت محمدرضا اولا که، چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیرقانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیرقانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند هر کسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما، ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که در صد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، میتوانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی که در آن وقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان میگوید که ما نمیخواهیم این سلطان را.
وقتی که اینها رأی دادند به اینکه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمیخواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از برای اینکه سلطنت او باطل است.»
«حق تعیین سرنوشت» جانمایه استدلالی بود که نیروهای اجتماعی مختلف را متحد کرد و انقلاب ۵۷ را به پیروزی رساند و حکومت بعدی را بنا کرد. میتوان به این استدلال از دریچه آمار نیز نگاه کرد. برای صورتبندی کمّی این گزاره، آنچنان که در سال ۵۸ به آن استناد شد، باید به سرشماریهای مرکز آمار مراجعه کنیم.
از نسل انقلاب چقدر باقیمانده؟
اگر فرض کنیم کل جمعیت بالای هجده سال (واجد شرایط) در سال ۱۳۲۰ یعنی نخستین سال حکومت محمدرضا پهلوی امکان موافقت با وی داشتهاند، این جمعیت چه کسری از جمعیت واجد شرایط در سالهای بعد را تشکیل میدادهاند؟
پاسخ به این سوال با مراجعه به توزیع سنی جمعیت در سرشماریهای مختلف امکانپذیر است. این مقادیر را در سالهای مختلف در نمودار زیر مشاهده کنید.
بررسی توزیع سنی جمعیت در سالهای مختلف نشان میدهد که تنها ۱۴% از واجدین شرایطی که امکان شرکت در رفراندوم جمهوری اسلامی در فروردین ۱۳۵۸ را داشتهاند، در آغاز حکومت محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۲۰ بیشتر از هجده سال سن داشته و امکان موافقت با وی را داشتهاند. اما چرا این عدد در فهم اتفاقات کنونی مهم است؟
ما امروز همانجا ایستادهایم
این عدد از آن رو در فهم آنچه میدهد حائز اهمیت است که ما امروز از نظر تغییرات نسلی در همان نقطهای ایستادهایم که در ابتدای انقلاب ایستاده بودیم. یعنی درصدی از جمعیت که در سال ۵۸ بیشتر از هجده سال سن داشته و امکان موافقت با جمهوری اسلامی را داشته، در سال ۱۴۰۰ به همان مقدار ۱۴% رسیده و در سال ۱۴۰۱ برای نخستین بار از این مقدار نیز کمتر شده است.
این واقعیت، احتمال این که مناقشات جاری میان بخشهایی از جامعه و حکومت فراتر از مناقشات اجتماعیسیاسی رایج رفته باشد را تقویت میکند.
گردش نسلی و شروع اعتراضات سیاسی
یک تشابه جالب توجه درباره زمان شروع اعتراضات سیاسی در حکومت محمدرضا پهلوی و جمهوری اسلامی در آمار فوق وجود دارد. اگر نخستین اعتراض سیاسی گسترده در حکومت محمدرضا پهلوی را خرداد ۱۳۴۲ و نخستین اعتراض سیاسی گسترده پس از استقرار جمهوری اسلامی را تیر ۱۳۷۸ در نظر بگیریم، هر دو در زمانی رخ دادهاند که درصد هجده سال به بالاهایی که از آغاز حکومت باقیمانده بودند، به صورت قابل ملاحظهای از نصف کمتر شده و به حدود ۴۰% رسیده است.
۲ - گفتمان مقابله با معترضین
نکته دیگری که احتمال وجود مناقشات بنیادی میان بخشهایی از جامعه و حکومت را قوت میبخشد، نوع گفتمانی است که در مقابله و عدم همراهی با معترضین شکل گرفته و غالب شده است. گزارههای این گفتمان معمولا از موارد زیر خارج نیست:
- شرایط اطراف ایران امن نیست و تهدیدهای امنیتی زیادی علیه ایران وجود دارد. اعتراض موجب بروز منازعه و هرج و مرج میشود، کشور در دام فجایع امنیتی فرو میافتد و در نهایت تجزیه میشود.
- جمهوری اسلامی ایران در حال مبارزه با استکبار و امپریالیسم است. اعتراض، جبهه مبارزه با امپریالیسم را تضعیف میکند، در نتیجه مذموم است.
- اعتراض و تقابل با حکومت موجب جبههگیری حکومت و مقابلهبهمثل و سرکوب میشود و راه همراهی، اصلاح و بازیهای برد برد را میبندد.
- اعتراض خیابانی باعث بر هم خوردن نظم و بروز اغتشاش میشود، به همین دلیل نباید نظم را بر هم زد.
- مردم متشکل نیستند و بازی سیاسی متوازن هنوز بالغ نشده و امکانپذیر نیست، در نتیجه اعتراض سیاسی به ثمر نمیرسد، به همین سبب باید نهاد آموزش را تقویت کرد.
- بخشی از حامیان حکومت حاضرند جانشان را برای مقابله با معترضین بدهند، در نتیجه اعتراض در چرخه خشونت افسار گسیخته و کشتار از بین میرود و به نتیجه نمیرسد.
جای خالی ایده اصلی در گفتمان مقابله
در تمامی گزارههای بالا میتوانید به جای جهموری اسلامی یک حکومت عرفی قرار دهید و گزارههای فوق همچنان معنادار باشند. به عبارت دیگر گفتمانی که برای مقابله یا عدم همراهی با معترضین شکل گرفته دنبال دفاع اصولی از حکومت نیست بلکه به فلسفه وجودی یک حکومت به طور کلی میپردازد یا بر تاکتیک تمرکز دارد. حتی گاهی عباراتی از این دست نیز در پاسخ معترضین گفته میشود که «بله.. من هم معترضم، من هم نقد دارم.. حتی بیشتر از شما… اما روش درست این نیست و به جایی نمیرسد».
در حالیکه میدانیم دست کم بخشی از اعتراضات سالهای اخیر حکایت از زاویه پیدا کردن گروههایی از مردم معترض با حکومت و اصول اساسی آن دارد. ایده اصلی جمهوری اسلامی یا به عبارتی فصل ممیزه آن با حکومتهای دیگر چیزی غیر از «ولایت فقیه»، «حضور روحانیون در قدرت» یا به عبارت کوتاهتر «حکومت دینی» نیست. شاهد این مدعا این است که در قانون اساسی موجود، اسلامیت بر جمهوریت غلبه دارد و دست بالا در احراز صلاحیت، تصویب و تنفیذ در اختیار اوست. به همین سبب در بسیاری موارد در تریبونهای رسمی نیز از جمهوری اسلامی به عنوان «نظام اسلامی» یا «حکومت اسلامی» یاد میشود، اما متقابلاً هیچ گاه از عباراتی مانند نظام جمهوری یا حکومت جمهوری برای اشاره به آن یاد نمیشود.
جای خالی ایده اصلی جمهوری اسلامی در گفتمان مقابله با مخالفان این احتمال را مطرح میکند که ایده اصلی حکومت از اهمیت افتاده و کارکردی در استناد به آن و اتخاذ رویکرد دفاع اصولی در میان مدافعان تشخیص داده نمیشود.
نتیجهگیری
علاوه بر گستردگی جغرافیایی بیشتر و فاصله زمانی کمتر، چرخش نسلی و نوع گفتمانی که برای مقابله با معترضین به کار گرفته میشود این احتمال را مطرح میکند که مناقشات به وجود آمده میان بخشهایی از مردم و حکومت از مناقشات رایج فراتر رفته باشد. در اینجا نخستین پرسشی که باید به آن پاسخ داده شود این است که چه درصدی از جامعه در اذهان خود وارد مناقشات بنیادی با حکومت شده است. پاسخ به این پرسش تنها با نظرسنجی و همهپرسی امکانپذیر است.
اگر نظرسنجیها حاکی از این باشد که این درصد قابل توجه است، مطابق میثاق نخستین همین انقلاب راهی به جز همهپرسی برای تغییرات اساسی باقی نمیماند. به همین دلیل، با توجه به آنچه در جامعه رخ داده، انجام نظرسنجیهای متعدد توسط موسسات حرفهای و انتشار نتایج و دادههای آن برای یک گفتگوی عمومی ضرورت دارد.
منابع
- سخنرانی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، ۱۲ بهمن ۱۳۵۷
- سرشماریهای مرکز آمار از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۹۵
- برآورد جمعیتی وزارت کشور برای سال ۱۴۰۱
نویسندگان
دانشآموختۀ آمار و تحلیلگر داده
- علیرضا کدیورhttps://d-mag.ir/pauthor/alirezakd/
- علیرضا کدیورhttps://d-mag.ir/pauthor/alirezakd/
8 پاسخ
نکته بسیار جالبی بود!
افزایش امید به زندگی هم سبب شده این زمان بیشتر بشه و از ۳۷ سال به ۴۳ سال برسه.
اگر بشه همین شاخص تغییر نسل را برای انقلابها و جنبشهای اعتراضی در کشورهای دیگه به دست آورد و الگوهای مشابهی دید ممکنه بشه، میشه حتی به یک مدل احتمالاتی از اثر تغییر نسل در این تحولات هم فکر کرد.
وقتی علی علیزاده میشه مهمترین مدیامن مدافع معلومه درخت چقدر میوه داره
۶ . بخشی از حامیان حکومت حاضرند جانشان را برای مقابله با معترضین بدهند، در نتیجه اعتراض در چرخه خشونت افسار گسیخته و کشتار از بین میرود و به نتیجه نمیرسد.
این جمله به نظر من بعد از پایان جنگ ۸ ساله دیگه نماد بیرونی نداره و باید به این صورت اصلاح بشه:
۶ . بخشی از حامیان حکومت حاضرند برای حفظ حکومت جان هموطنان معترض خود را بگیرند، در نتیجه اعتراض در چرخه خشونت افسار گسیخته و کشتار از بین میرود و به نتیجه نمیرسد.
دوست و همکار ناشناسم اقای علیرضا کدیور
مقاله شما را در باره روند تغییرات نسلی را خواندم
این مقاله نمونه خوبی ست که نشان میدهد چگونه میتوان مفهوم کیفی یک شعار سیاسی را به یک مفهوم کمی تبدیل کرد
یک فرض مهم در نوشتار شما این است که نسل واجد شرایط باقی مانده در طول سالهای بسیار تغییر عقیده نمیدهد حال انکه در اخبار میشنویم ومیخوانیم که پشیمانان بیش از پیش اظهار وجود میکنند
خیلی خوشحالم که با سایت شما اشنا شدم کارهای بسیار جالبی انجام داده اید
شاد و پیروز باشید
ارادتمند مازیار پاریزی
از اظهار نظر محبتآمیز و نکتهبینی شما سپاسگزارم جناب پاریزی
در مورد عدم تغییر عقیده نسل واجد شرایط در طول زمان، صرفا برای سادهسازی به این صورت نگاه شده تا یک کران بالا برای شاخص مورد نظر پیدا شود.
از لطف شما نسبت به مطالب مجله ممنونیم
از نشانههای دیگر این که ایده ولایت فقیه از موضوعیت افتاده اینکه ولی فقیه اغلب داره بحث اقتصادی میکنه!
!البته بنده متخصص نیستم
سپاس
تحلیل جامع و بدون جانب داری بود