ریشه‌های عمیق «وطن» در زبان و فرهنگ ما

Vatan

هیچ کدام از ما دیگر همان آدم سابق نخواهیم بود. در بامداد یک روز بهاری در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ با طنین انفجار از خواب پریدیم و در شهرهای مختلف مناظری دیدیم و صداهایی شنیدیم که به هیچ رو انتظارش را نداشتیم. کشتار و ویرانی پیش چشممان در جریان بود. با تمام وجود نگران بودیم؛ نگران خودمان و عزیزانمان، خانه و کاشانه‌مان، تاریخ و فرهنگمان. اما «وطن» بیدار شد و در برابر اهرمن ایستاد؛ و ما را از فروغلتیدن در این ورطه خطرناک نجات داد.

آنچه با گذشته فرق کرده دقیقا همین است. وطنی که با بی‌مهری ما به خواب رفته بود، اکنون بیدار شده و ما را به خود فرا می‌خواند. او ما را از این مهلکه بیرون کشیده و حالا از ما انتظار دوستی متقابل دارد.

– – –

نگاهی به واژه وطن در جغرافیا و فرهنگ ما

سخن گفتن از وطن مثل سخن گفتن ماهی از آب سخت است. . اما بیایید این روز‌ها پیش و بیش از هر چیز، درباره وطن فکر کنیم و بیش از گذشته درباره آن صحبت کنیم.

معنای وطن

برخلاف آنچه ناسیونالیسم‌های توخالی و بی‌محتوا تداعی می‌کنند، وطن تنها محدوده‌ای منحصر در مرزهای جغرافیایی نیست. اصولا وطن با انحصار میانه‌ای‌ ندارد. در فرهنگ ایران و کشورهای همسایه، وطن مفهومی فراتر از مرزهای سیاسی است و عمیق‌ترین ساحت‌های زندگی ما را در بر می‌گیرد.

لغتنامه دهخدا وطن را چنین معنی می‌کند:

جای باشش مردم، محل اقامت، مقام و مسکن، جائی که شخص زاییده شده و نَشو و نَما کرده و پرورش یافته باشد، شهر زادگاه، میهن، سرزمین که شخص در یکی از نواحی آن متولد شده و نَشو و نما کرده باشد[۱].

جغرافیای شگفت‌انگیز واژه وطن

وطن یکی از واژگان مشترک در منطقه ماست و در اغلب زبان‌های این خطه به همین صورت استفاده می‌شود. یعنی اگر در پهنه وسیع بین آسیای مرکزی و هند تا ایران و آناتولی و جهان عرب و شمال آفریقا یک نفر را در خیابان پیدا کنید و بدون اینکه زبانش را بدانید به او بگویید «وطن»، می‌داند از چه حرف می‌زنید[۲].

زبانمعادل کلمه وطن
فارسی ایرانوطن
عربیالوطن
کردی سورانیwetan
ترکی آذربایجانیvətən
ترکی استانبولیvatan
فارسی تاجیکستان (تاجیکی)ватан (vatan)
اردووطن (watan)
پشتووطن
ازبکیوطن
بلوچیوطن
پنجابیਵਤਨ (vatana)
گجراتیવતન (vatana)
دوگریवतन (vatana)
فارسی افغانستان (دری)وطن
ترکمنwatan

به نظر می‌رسد واژه وطن از ریشه و-ط-ن به معنای اقامت‌گزیدن و قرار یافتن[۳]، پس اسلام، از زبان عربی به زبان‌های دیگر راه یافته و رفته‌رفته لایه‌های هویتی، عاطفی و عرفانی متعددی به آن افزوده شده که با نگاهی به تاریخ ادبیات می‌توان آن را به خوبی دریافت[۴].      

بسامد استفاده از وطن در ادبیات فارسی

از مجموع ۱ میلیون ۶۰۰ هزار مصرع یا سطری که از بیش از ۸۰ شاعری در منابع گنجور وجود دارد، در بیش از ۱ هزار و ۵۰۰ مورد از واژه «وطن» استفاده شده است. به عبارت دیگر تقریبا از هر ۱۰۰۰ مصرع در ادبیات فارسی یکی به «وطن» اختصاص دارد.

وطن از قرن چهارم تاکنون به صورتی گسترده‌ و شگفت‌انگیز در ادبیات فارسی حضور داشته و با مضامین خاکی و افلاکی گوناگون هم‌نشین شده که نشان از ارتباط عمیق فرهنگ ما با آن دارد.

نمونه‌هایی از اشاره به وطن در تاریخ ادبیات فارسی

به موارد زیر از اشاره «وطن» در ادبیات فارسی که کم‌وبیش به ترتیب زمانی انتخاب شده‌اند نگاه کنید:

گفت: «از ابتدا که از خانه برفتی و از وطن رحلت کردی، از همه معاصی رحلت کردی؟»
گفتا: «نی» گفت: «پس رحلت نکردی»

هُجویری، قرن ۴ (+)

گر دل نبود کجا وطن سازد عشق؟
ور عشق نباشد به چه کار آید دل؟

ابوسعید ابوالخیر، قرن ۴ و ۵ (+)

چو به جان و دل کرده‌است وطن دشمن من
من چپ و راست چو دیوانه ز بهر چه دوم

ناصرخسرو، قرن ۵ (+)

ای امیری که وطن داشت به نزدیک تو فخر
ای امیری که نگشته ست به درگاه تو عار

فرخی سیستانی، قرن ۵، در رثای سلطان محمود غزنوی (+)

در روزگار او وطن خویش باز یافت
پانصد هزار مردم گمگشته از وطن

فرخی سیستانی، قرن ۵، در مدح حسنک وزیر (+)

عشق در هر وطن فرو ناید
حجرهٔ خاص عشق‌، دل باید

سنایی، قرن ۵ (+)

مبارز او بود کاول غزا با جان و تن گیرد
ز کوی تن برون آید به شهر دل وطن گیرد

سنایی، قرن ۵ (+)

ما چون فتادیم از وطن زان خسته‌ایم و ممتحن
دل کی نهد بر خویشتن آن کز وطن افتاده شد

عطار، قرن ۶ (+)

آورده‌اند که شیری ماده با دو بچه در بیشه‌ای وطن داشت.

نصرالله منشی، قرن ۶، کلیله و دمنه (+)

چون مرا در وطن آسایش نیست
غربت اولیتر از اوطان چکنم؟

خاقانی، قرن ۶ (+)

در آن جای غولان وطن ساختند

نظامی، قرن ۶ (+)

گر تو خواهی وطن پر از دلدار
خانه را رو تهی کن از اغیار

مولوی، قرن ۷ (+)

شمس الحق تبریزی شاه همه شیرانست
در بیشه جان ما آن شیر وطن دارد

مولوی، قرن ۷ (+)

در سفر گر روم بینی یا خُتن
از دل تو کی رود حب الوطن
ما هم از مستان این می بوده‌ایم
عاشقان درگه وی بوده‌ایم

مولوی، قرن ۷ (+)

سعدیا حب وطن گر چه حدیثی‌ست صحیح
نتوان مُرد به سختی که من این جا زادم

سعدی، قرن ۷ (+)

قاضی شهرم ار کشد، بهر وطن روا بود
خاصه که آب دیدگان داد به خون گواهیم

امیرخسرو دهلوی، قرن ۷ (+)

از تو هُمای کی فتد سایه بر آشیان ما
جغد به حیله می پرد در وطن خراب من

امیرخسرو دهلوی، قرن ۷ (+)

ز دنیا می رود خسرو، به زیر لب همی گویم
دلم بگرفته در غربت تمنای وطن دارم

امیرخسرو دهلوی، قرن ۷ (+)

تا دلِ هرزه‌گَردِ من، رفت به چینِ زلفِ او
زان سفرِ درازِ خود، عزمِ وطن نمی‌کند

حافظ، قرن ۸ (+)

من کز وطن سفر نَگُزیدَم به عمرِ خویش
در عشقِ دیدن تو هواخواهِ غربتم

حافظ، قرن ۸ (+)

مرا هر آینه لازم بود جلای وطن
چرا که مصلحت کار بیدلان سفرست

خواجوی کرمانی، قرن ۸ (+)

وطنش در میان جان منست

خواجوی کرمانی، قرن ۸ (+)

هزاربار خرد با تو بیش گفت که: دل
به حب این وطن عاریت نباید داد

اوحدی، قرن ۸ (+)

داشت غوکی به لب بحر وطن
دایم از بحر همی راند سخن

جامی، قرن ۹ (+)

گنج علم «ما ظهر مع ما بطن»
گفت: از ایمان بود حب الوطن
این وطن، مصر و عراق و شام نیست
این وطن، شهری‌ست کان را نام نیست

تو در این اوطان، غریبی ای پسر
خو به غربت کرده‌ای، خاکت به سر

آنقدر در شهر تن ماندی اسیر
کان وطن، یکباره رفتت از ضمیر
رو بتاب از جسم و، جان را شاد کن
موطن اصلی خود را یاد کن

شیخ بهایی، قرن ۱۰ (+)

مدتی شد کز وطن بهر تو دل بر کنده است
وز ره دور و درازش رو در این دولت‌سرا است

محتشم کاشانی، قرن ۱۰ در مرثیه امام حسین بن علی (+)

درد عشقم من و خلوتگه رازم وطن است

بیدل دهلوی، قرن ۱۱ (+)

ما غربت‌آشیانیم ای بلبلان وطن‌ کو
هر چند پر فشانیم پرواز آن چمن کو

بیدل دهلوی، قرن ۱۱ (+)

بود حب وطن ز ایمان، وطن جان را بود جانان
وطن را گر شناسد جان بقربان وطن گردد

فیض کاشانی، قرن ۱۱ (+)

زر میندوز که چون خانه پر از شهد شود
آن زمان وقت جلای وطن زنبورست

فیض کاشانی، قرن ۱۱ (+)

من که در غربت چو لعل از سیم دارم خانه‌ها
سنگ بر دل تا به کی بندم ز بیداد وطن

صائب تبریزی، قرن ۱۱ (+)

سخن کوته ز جور آسمان هاتف به ناکامی
ز یاران وطن دل کندم و از اصفهان رفتم

هاتف اصفهانی، قرن ۱۲ (+)

من آن شهرم که سیلاب محبت ساخت ویرانم
تو آن گنجی که در ویرانهٔ دلها وطن داری

فروغی بسطامی، قرن ۱۳ (+)

از شوق ملِک ترک وطن‌کرده‌ام ارنه
دانم‌که بود حب وطن مایهٔ ایمان

قاآنی، قرن ۱۳، در مدح شاهنشاه مبرور محمد شاه (قاجار) (+)

من هم از دردِ وطن با رفقا
می‌روم لیک ندانم به کجا
فتنه‌ها در سرِ دین و وطن است
این دو لفظ است که اصلِ فِتَن است
صحبتِ دین و وطن یعنی چه؟
دینِ تو موطن من یعنی چه؟
همه عالم همه کس را وطن است
همه جا موطنِ هر مرد و زن است

ایرج‌میرزا، قرن ۱۳ (+)

خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم

میرزاده عشقی، قرن ۱۳ (+)

بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید
به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید

میرزاده عشقی، قرن ۱۳ در واکنش به سرکوب مشروطه (+)

ای وطن‌پرورِ ایرانیِ اسلام‌پرست
همّتی ز آنکه وطن رفت چو اسلام ز دست

گاهِ آن است که بر مامِ وطن مهر کنید
درگهِ کینه‌کشی، کارِ منوچهر کنید

فرخی یزدی، قرن ۱۳ و ۱۴ (+)

تا بود جان گرانمایه به تن
سر ما و قدم خاک وطن

فرخی یزدی، قرن ۱۳ و ۱۴ (+)

آخر ای بی‌شور مردم، عِرقِ ایرانی کجاست؟
شد وطن از دست، آیین مسلمانی کجاست؟
حشمتِ هُرمُز چه شد؟ شاپور ساسانی کجاست؟
سنجر سلجوق کو؟ منصور سامانی کجاست؟

فرخی یزدی، قرن ۱۳ و ۱۴ (+)

هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطهٔ ری رشگ ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده

عارف قزوینی، قرن ۱۳ و ۱۴ (+)

روز دگر ز فتنهٔ اسکندر اوفتاد
دارا و تختگاهش در خاک و خاکدان
یک قرن اشگ ریخت وطن تا که برکشید
اشک بزرگ، رایت شوکت بر آسمان
زاشکانیان دوباره شد ایران جوان و رفت
آن سوز و سوگواری از یاد مردمان

وانگه ز تیره‌بختی خوارزمشه‌، نهاد
چنگیز برگلوی وطن تیغ خون‌فشان
بیش از دو قرن و نیم نیاکان ما شدند
خوار و ذلیل زیر پی ترک و ترکمان
جست از میان تودهٔ خاکستر وطن
ناگاه برق و گشت منور از او زمان
اندر مصاف تاخت سِماعیل شاه و یافت
ایران جلال و شوکت رفته به رایگان
وانگه که شد ز سستی آل‌صفی‌، بلند
در زیر تیغ افغان‌، افغان از اصفهان
روسیه تاخت تا طبرستان و اردبیل
ترکیه تاخت از همدان تا به ایروان
آمد برون ز میغ وطن تیغ نادری
وز وی گرفت روشنی، این تیره خاکدان
و امروز باز نو شده این دولت کهن
بعد از قیام نادر و جهد کریم‌خان

ملک‌الشعرا بهار، قرن ۱۳ و ۱۴ (+)

بذل جان در ره ناموس وطن چیزی نیست
بی ‌وطن خانه و ملک و سر و تن چیزی نیست
بی‌ وطن منطق شیرین و سخن چیزی نیست
بی ‌وطن جان و دل و روح و بدن چیزی نیست
بی‌ وطن جان و دل و روح و بدن درخطر است
ای وطن‌ خواهان، زینهار وطن در خطر است

ملک‌الشعرا بهار، قرن ۱۳ و ۱۴ (+)

جز انتظار و جز استقامت
وطن علاج دگر ندارد

ملک‌الشعرا بهار، قرن ۱۳ و ۱۴ (+)

آنچنان قطع اخوت کرده‌اند
بر وطن تعمیر ملت کرده‌اند
تا وطن را شمع محفل ساختند
نوع انسان را قبائل ساختند

اقبال لاهوری، قرن ۱۴ (+)

آن کف خاکی که نامیدی وطن
اینکه گوئی مصر و ایران و یمن
با وطن اهل وطن را نسبتی است
زانکه از خاکش طلوع ملتی است
اندرین نسبت اگر داری نظر
نکته‌ئی بینی ز مو باریک‌تر
گرچه از مشرق برآید آفتاب
با تجلی های شوخ و بی‌حجاب
در تب و تاب است از سوز درون
تا ز قید شرق و غرب آید برون

اقبال لاهوری، قرن ۱۴ (+)

زنده باد آن کس که هست از جان هوادار وطن
هم وطن غمخوار او هم اوست غمخوار وطن
پیکر مام وطن دانی چرا خم گشته است
زان که مشتی اجنبی‌خواه‌اند، سربار وطن
به که در فکر وطن باشیم و فکر کار او
پیش از آن کز دست‌ها بیرون رود کار وطن

رهی معیری، قرن ۱۴ (+)

سن وطندن ساری قلبین دویونورسه، مارالیم
وطنین ده مارالیندان ساری قلبی دویونور
وطنی باغریوا باسسان سه وینرسن ینه سن
که وطن ده بالاسین باغرینا باسسا سه وینر

شهریار، قرن ۱۴ (+)

برای عاشق صادق وطن نخواهی یافت
کجاست دلبر عاشق، همان بود وطنش

حمید مصدق، قرن ۱۴ (+)

دوباره می‌سازمت وطن!
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم،
اگر چه با استخوان خویش

سیمین بهبهانی، قرن ۱۴ (+)

قیلولۀ ناگزیر
در تاق‌تاقیِ‌ حوضخانه،
تا سال‌ها بعد
آبی را
مفهومی از وطن دهد.

احمد شاملو، قرن ۱۴ (+)

وطن کجاست که آوازِ آشنای تو چنین دور می‌نماید؟
امید کجاست
تا خود
جهان
به قرار
بازآید؟
هان، سنجیده باش
که نومیدان را معادی مقدر نیست!

احمد شاملو، قرن ۱۴ (+)

بگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذارید دوباره همان رؤیایى شود که بود
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن‌جا که آزاد است منزلگاهى بجوید
این وطن هرگز براى من وطن نبود،
بگذارید این وطن رویایى باشد که رؤیا پروران در رویاى خویش داشته‌اند
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینى که در آن، نه شاهان بتوانند بى‌اعتنایى نشان دهند نه ستمگران اسباب‌چینى کنند
تا هر انسانى را، آن که برتر از اوست از پا درآورد

احمد شاملو (ترجمه)، قرن ۱۴ (+)

فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی، در یک شناسنامه، مزین کردم
و هستی‌ام به یک شماره مشخص شد
پس زنده‌باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساکن تهران
دیگر خیالم از همه سو راحتست
آغوش مهربان مام وطن
پستانک سوابق پرافتخار تاریخی
لالائی تمدن و فرهنگ
و جق و جقِ جقجقهٔ قانون

فروغ فرخزاد، قرن ۱۴ (+)

چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم

امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) برن ۱۴ (+)

ما شقایق کوهستان‌های وطنمان را
داریم
و هر که را
که تاب این آتش رویان را
در سینه دارد

سیاوش کسرایی، قرن ۱۴ (+)

قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه‌های همه تلخ
با دلم می‌گوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو، فریب

مهدی اخوان ثالث، قرن ۱۴ (+)

ای دلیرانِ وطن، با «زنده باد ایران» به پیش
شورِ ایمانْتان فزونتر باد و زور از شیرها
خاکِ خود را پس بگیرید، ای دلیرانِ وطن
از جهانخوارانِ غرب و شرق و این اکبیرها
این دغل دو نانِ دشمن را برانید از وطن
با قوی‌تر رزم‌ها و برترین‌ها تدبیرها
ملکِ خوزستان و دیگر جای‌ها گر شد خراب
باز آبادان شود، با بهترین تعمیرها

مهدی اخوان ثالث، قرن ۱۴ (+)

ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
(در جعبه های خاک)
یک روز می توانست،
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست.

محمدرضا شفیعی کدکنی، قرن ۱۴ (+)

کی باز می‌گردد وطن، روزی به سوی ما
در جامه‌ای زیبا، به رنگ آرزوی ما
در جامهٔ رنگینِ آزادی و آبادی
یک گام آنسوتر زِ شهر جستجوی ما

محمدرضا شفیعی کدکنی، قرن ۱۴ (+)

ریشه‌های تاریخی وطن در ادبیات فارسی

چنانچه در نمونه‌های فوق مشاهده می‌شود، وطن حضوری عمیق و گسترده در فرهنگ ایرانی دارد. وقتی شاعر از وطن دور می‌شود دچار غم غربت می‌شود و زمانی که وطن زیر تیغ بیگانه و بیداد می‌رود به جوش و خروش در می‌آید. روح ایرانی آنچنان با وطنش آمیخته است که وقتی می‌خواهد از سلوک عرفانی و حیات معنوی خود سخن بگوید از آن وام می‌گیرد و از وطن‌گاهِ روح دم می‌زند و «حب‌ الوطن من‌ الایمان[۵]» را تفسیر می‌کند. وطن حتی در تعابیر عاشقانه نیز حضور دارد.

نکته جالب توجه دیگر، درباره به‌کارگیری واژه وطن، استفاده از آن برای اشاره به زیست‌بوم دیگر موجودات غیر از انسان است. به عبارت دیگر ذهن ایرانی برای زیست‌جهان جاندارانی که در کنارش می‌زیند احترام قائل است و علی رغم تمامی تعلقاتی که به «وطن» دارد برای سخن گفتن از زیست‌بوم آنان نیز به همین واژه متوسل می‌شود و از آن برای ورود به ‌زیست‌جهان آنان استفاده می‌کند.

وطن تنها واژه‌ای برای اشاره به زادگاه و سرزمین نیست. چرخیدن آن در زبان‌ها و فرهنگ‌های گوناگون آن را چنان غنی ساخته که نمی‌توان آن را به کار برد و صرفا از مکان سخن گفت و بر تداعی‌های فرهنگی و معنایی‌اش چشم پوشید. تعابیر دیگر مانند «بوم و بر» چنین کارکردی ندارند. به عنوان نمونه وقتی میرزاده عشقی از ترکیب «وطن و بوم‌وبرش» استفاده می‌کند انگار «بوم‌ و بر» را به عنوان جنبه کالبدی و جسمانی «وطن» در نظر گرفته و برای «وطن» نوعی جنبه معنایی و روحانی قائل شده است. به عبارت دیگر، اگر عشقی در این بیت واژه «وطن» را به تنهایی به کار می‌گرفت، به خاطر عدم تصریح بر جنبه‌های جسمانی ممکن بود مضمون شعر به صورت کامل ادا نشود!    

اما آنچه بیش از همه چیز در مرور وطن در ابیات فوق جلب توجه می‌کند، بدل شدن وطن به موضوع اصلی اشعار مخصوصا در دوره مشروطه است. اگر در دوران قدیم، وطن مضمونی برای بیان افکار شاعر در قبال زادبوم خویش یا سیر و سلوک معنوی وی است، در دوره مشروطه و پهلوی اول (نیمه دوم قرن ۱۳ و اوایل قرن ۱۴) وطن خود به موضوع اصلی بسیاری از شعرا تبدیل شده[۶] و گاه اقوال متضاد هم درباره آن به چشم می‌خورد. در دوره پهلوی دوم، بر خلاف دوره قبل، گاه نوعی کشمکش و استبعاد نیز حول مفهوم وطن مشاهده می‌شود.

اگرچه وطن به معنای قومیت و ملیت کم‌وبیش از قرن و ۱۸ و ۱۹ از اروپا به دیگر نقاط جهان از جمله در ایران دوره مشروطه وارد شده و به موضوع اصلی بسیاری از اشعار این دوره تبدیل شده است[۷]، اما می‌توان مسئله شدن وطن را از روند صعودی میزان پرداختن به آن در تاریخ ادبیات نیز پی گرفت.

سهم مصرع‌ها و سطرهای دربرگیرنده واژه «وطن» از کل مصرع‌ها و سطرها از قرن چهارم تا قرن دوازدهم همواره روندی تقریبا رو به رشد داشته و به نزدیک ۰.۱۹% می‌رسد و در قرن سیزدهم به‌یکباره به ۰.۰۷% کاهش می‌یابد، اما در قرن چهاردم وطن به فریاد در می‌آید و میزان استفاده از آن در ادبیات به مقدار بی‌سابقه ۰.۲۶% افزایش می‌یابد.  

فراوانی استفاده از «وطن» در آثار شاعران کلاسیک و ادیبان

در میان شاعران و ادبا، صائب تبریزی و ملک‌الشعرای بهار در بیش از ۲۵۰ مصرع از کلمه وطن استفاده کرده‌اند. پس از آن‌ها مولوی با بیش از ۱۰۰ مصرع، بیدل دهلوی و عطار با بیش از ۷۵ مصرع و کلیم و خواجوی کرمانی با بیش از ۵۰ مصرع قرار دارند.

اگر به جای تعداد مصرع، نسبت تعداد مصرع‌های دربرگیرنده «وطن» از کل مصرع‌ها یا سطرهای شاعر را در نظر بگیریم به اسامی دیگری می‌رسیم. سعدالدین وراوینی، رهی معیری، فرخی یزدی، ملک‌الشعرای بهار و نصرالله منشی در مقایسه با دیگران سهم بیشتری از آثارشان را به «وطن» اختصاص داده‌اند.   

واژگان دیگر برای سخن گفتن از زادگاه و سرزمین مادری

در زبان فارسی واژه‌هایی چون میهن، دیار، زادبوم، بوم‌وبر، سرزمین، شهر، کشور و اقلیم و همینطور واژه «ایران» برای اشاره به زادگاه و سرزمین مادری استفاده ‌شده است.[۸]

بررسی تغییرات فراوانی این واژگان در ادبیات فارسی نشان می‌دهد، الگوی مشاهده شده برای واژه وطن هم از نظر قدمت هم از نظر پیوستگی رشد در قرون مختلف تقریبا منحصر به فرد است و هیچ یک از واژگان یاد شده غنای تاریخی آن را ندارند.

واژه «ایران» با اهتمام عظیم فردوسی در قرن چهارم احیا می‌شود و در قرن ۵ در اشعار فرخی سیستانی و دیگران گاهی به آن اشاره می‌شود. اما تا قرن ۱۴ خبر چندانی از آن نیست تا دوباره در اشعار ملک‌الشعرای بهار، فرخی یزدی و شهریار مورد استفاده قرار می‌گیرد[۹]. به عبارت دیگر «ایران» در آثار هیچ کدام از شاعران و ادبیان، سهمی مشابه شاهنامه فردوسی ندارد و از این منظر می‌توان «ایران» را یکی از واژگان اختصاصی وی به حساب آورد.

میزان استفاده از واژه «بوم» نیز شبیه به واژه «ایران»، بیش از هر چیز تحت تاثیر ادبیات قرن چهارم است و از نظر روند تاریخی تغییرات الگویی شبیه آن دارد. این الگو را کم‌وبیش در مورد «شهر» و «کشور» نیز می‌توان مشاهده کرد. به عبارت دیگر «ایران»، «بوم»، «شهر» و «کشور» واژگانی هستند که در قرون مختلف، هیچ‌گاه مانند قرن چهارم در ادبیات فارسی سهم نداشته‌اند که خود نشان از ویژگی‌های مهم و منحصر به فردِ این دوره در تاریخ ایران دارد (برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به «درخشان‌ترین دوره تاریخ ایران» از سال ۳۵۰ تا ۵۰۰ هجری‌قمری، اکبر ثبوت، چشم انداز ایران، ۱۴۰۴)

حضور پرشمار واژه «میهن» در آثار محمد بن منور در قرن ششم، از جمله اسرارالتوحید، به خاطر وجود ترکیباتی مانند میهنه و میهنی برای اشاره به مهنه خوارزم زادگاه ابوسعید ابوالخیر است و ارتباطی با میهن به معنای زادبوم ندارد.  

«سرزمین» از قرن ۸ وارد ادبیات فارسی شده و نمونه‌ای از آن در آثار پیش از قرن ۸ وجود ندارد. در قرن ۱۴ سهم استفاده از واژه سرزمین نسبت به گذشته افزایش داشته است.

در میان واژگان یاد شده، واژه‌هایی که از نظر قدمت و میزان استفاده شباهت بیشتری به واژه «وطن» دارند، دو واژه «دیار» و «اقلیم» است که به ترتیب از قرن ۳ و ۵ تاکنون به صورت کم‌وبیش پیوسته و رو به رشد در ادبیات فارسی مورد استفاده قرار گرفته‌اند. استفاده از واژگان «بوم»، «شهر» و «کشور» پس از دوره فردوسی از قرن ۷ و ۸ به بعد روندی رو به رشد پیدا کردند.

‌جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

«وطن» مفهومی مشترک و مورد احترام بین ما و همه همسایگان دور و نزدیکمان است و تمام زیست‌بوم و زیست‌جهان ما را – از انسان تا دیگر جانداران – در برمی‌گیرد و در حقیقت چیزی فراتر از هویت ملی ماست. این واژه سرمایه تاریخی و جغرافیایی عظیمی در خود دارد که با گذر از پیچ و خم قرون و اعصار، تناور و بزرگ و زیبا شده به روزگار ما رسیده و باید برای بالیدن و شکوفایی هر چه بیشتر آن کوشش کنیم.

وقتی دست طمع و تجاوز به کالبد میهن دراز شود، وطن به فریاد در می‌آید؛ هرچند که مکدر و رنجور شده باشد. اما نباید از یاد ببریم که رابطه ما و وطن رابطه‌ای عاطفی و عمیق است و این جوش و خروش، پاسخی متقابل از جانب ما می‌طلبد. اگر بیداری، حضور و حمایتِ پرمهرِ وطن را به هیچ بگیریم و آن را به حال خود بگذاریم و فراموش کنیم، ممکن است مورد قهرش قرار بگیریم و بار دیگر این‌گونه به حمایتمان برنخیزد.

اگر حال وطن خوب باشد هیچ کس جرأت دست‌درازی به آن پیدا نمی‌کند. تجاوز بیگانه به میهن، زمانی اتفاق می‌افتد که وطن مجروح و آسیب‌پذیر شده و پیوندهای فرهنگی آن سست و بی‌رمق شده باشد. بر ماست که برای بهبود حال وطن تلاش کنیم و در این راه با برخورد به هیچ مانع کوچک و بزرگی متوقف نشویم.

ارجاع و پانویس


[۱] آبادیس (+)

[۲] google translate (+)

[۳] ابن منظور، لسان‌العرب، چاپ دار صادر، بیروت، ۱۹۹۴، جلد ۱۳، ص ۴۵۰، ذیل واژه “وطن”.

[۴]  لغتنامه دهخدا و فرهنگ فارسی معین ذیل مدخل “وطن”.

[۵] منتسب به پیامبر اسلام (+)

[۶] بازتاب هویت ملی و مؤلفه های آن در شعر شاعران برجسته ی عصر مشروطه، رضا موسی‌ابادی، بتول فخر اسلام، فصلنامه مطالعات ملی، ۱۳۹۸ (+)

[۷] تلقی قدما از وطن، محمدرضا شفیعی کدکنی، بخارا ۱۵ مهر ۱۳۹۰ (+)

[۸] . احمد تفضلی. تاریخ زبان فارسی. تهران: سمت.

[۹] واژه ایران در کلیله و دمنه نصرالله منشی در قرن ۶ برای اشاره به شخصیتی به نام «ایران‌دخت» استفاده شده است.

نویسندگان

دانش‌آموختۀ آمار و تحلیلگر داده

پژوهشگر زبان‌شناسی

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *