«با یک پتو و سه میلیون تومان پول به تهران بیایید و پولدار شوید.»
- شعار یکی از کمپینهای تبلیغاتی شرکت گلدکوئست[۱]
شرکت گلدکوئست اولین شرکت هرمی بود که در سال ۱۳۷۹ فعالیتش را در ایران آغاز کرد. این شرکت تا چندین سال بدون هیچ محدودیت قانونی به کارش ادامه داد و شهرت بسیاری به هم زد. شبکهای چند هزارنفره در ایران ایجاد کرد و سرمایههای کوچک مردم را جذب کرد. یکی از کمپینهای تبلیغاتی این شرکت «پول، پتو» بود که در شهرستانهای کوچک با پیامک و تماسهای تلفنی به جوانان میگفتند کافی است یک پتو برای اقامت یکشبه داشته باشید و تنها با سه میلیون تومان به تهران بیایید؛ همین دو چیز برای پولدار شدن کافیست. [۲]
بعد از تعطیلی گلدکوئست، شرکتهای دیگری تحت عنوان بازاریابی شبکهای وارد میدان شدند. شرکت بازاریابی بادران یکی از این شرکتها بود که در حقیقت برای فروش به بازاریابان خود پورسانت میداد، و مانند یک شرکت هرمی، بهازای معرفی بازاریاب جدید نیز درصدی پرداخت میکرد. اما کلاهبرداری اصلی شرکت بادران تبلیغ یک رمزارز تقلبی به نام کینگمانی بود که با نوسان مصنوعی پامپ شده بود! [۳]
کلاهبرداریهای پانزی نیز هر دوره به یک نام و رسم جدید فعالیت کردند. آخرین نمونه کوروش کمپانی بود که با وعده گوشی آیفون زیر قیمت بازار، قربانی گرفت. در کلاهبرداریهای پانزی ابتدا جنسی مانند آیفون با قیمتهای باورنکردنی پیشفروش شده؛ ولی جنسی تحویل داده نمیشود؛ سپس اجناس بهصورت قطرهچکانی به بعضی از مشتریان تحویل داده شده و به بقیه همچنان وعده داده میشود. تحویلهای موردی از کلاهبرداری رفع سوءظن میکند و مشتریان جدید جذب میشوند؛ اما به ناگهان کلاهبردار غیب میشود. [۴]
در اوج کرونا و برشکستگی کسبوکارها و گسترش بیکاری، بورس بهعنوان فرصت سرمایهگذاری سودآور مطرح شد. کسانی که اندکی سرمایه جمع کرده بودند به امید سودآوری کلان، آن را وارد بورس کردند. بورس، پس از شوکهای قیمتهای ارز رشد کمسابقهای را تجربه میکرد و این رشد با هجوم سرمایه ادامه پیدا کرده و اصطلاحاً پامپ میشد؛ اما با خروج سهامداران اصلی سقوط بورس آغاز شد و بیسابقهترین ریزشها در تابستان سال ۱۳۹۹ تجربه شد (دامپ) و مجدداً گروه بزرگی از مردم مالباخته شدند. [۵]
همزمان انواع قرعهکشیها و بازیوارهها نیز رونق گرفتند. بازی همستر یکی از مشهورترین انواع بازیوارههایی بود که ناگهان میلیونها کاربر جذب کرد که ساعتها وقتشان صرف تپ کردن صفحه بازی برای گرفتن سکههایی میشد که واقعاً کسی مطمئن نبود بعداً به پول واقعی تبدیل میشوند. قرعهکشی نیز بخشی از استراتژی بازاریابی برندهاست که به جذب مخاطب و مشتری کمک بسیاری میکند. در این فعالیتها افراد قرار نیست هیچ سرمایهای از خودشان داشته باشند و صرفاً شانسی را امتحان میکنند ولو اینکه پیروز نشوند. اما همه انواع بختآزمایی بیخطر نیستند. اقتصاد دیجیتال بهخوبی به توسعه پلتفرمهای قمار آنلاین امکان داده است که فارغ از محدودیتهای قانونی فعالیت کنند؛ مسابقههای ورزشی تا کارت بازیهای شرطی که در فضای آنلاین برگزار میشوند.
علیرغم اینکه این فعالیتها هیچ پایه و اساس واقعیای ندارند؛ وعدههای سود کلان و بیدردسر، آنها را جذاب کرده و بیوقفه قربانی میگیرد. به نظر میرسد، بختآزمایی و سفتهبازی و سوداگری در جامعه بهخوبی جایگاه پیدا کرده است. بهطوری که مالباخته شدن دیگران، باعث ترس یا عبرت نشده و هر شگرد جدید با اسمورسم تازه دوباره مردم را به وسوسه و درنهایت به ضرر میرساند. ظاهراً شرایط جدید اقتصادی و اجتماعی باعث ایجاد کنشهای جدیدی، بعضاً غیرعقلانی شدهاند.
در شرایط «غیرمعمول»، کنشهای معمولی راه به جایی نمیبرند و حالا متناسب با وضعیت، کنشهای غیرمعمول رایج میشوند. اما اینکه اساساً چه شد که احوال ما با شرایط غیرمعمول عجین شد؛ خود، بحث دیگری است.
جعبه پاندورا؛ مادر گناهان، فقر است.
جوانی ما مصادف شد با یکی از بیثباتترین و پرتلاطمترین دورههای اقتصادی؛ تحریمها، افزایش روزانه قیمتها و کوچکشدن جیب خانواده، بدهی و پرتابشدن به خارج از شهر. اما ما هنوز مصمم بودیم که امنترین راه برای رسیدن به خوشبختی، کارکردن و درسخواندن است. ما به رؤیای آمریکایی با ترجمانی فارسی باور داشتیم؛ «یک سال بخور نون و تره، صدسال بخور نون و کره». تصور میکردیم اگر جوانی را صرف سختکوشی کنیم، حتماً آیندهای آرام و بهدور از تلاطم در انتظارمان خواهد بود. اما چنین نشد!
از سال ۸۹ تغییرات کمسابقه و بسیار شدیدی رخ داد که ملزومات یک زندگی عادی و معمولی را از دسترس گروه بزرگی از مردم خارج کرد. قیمت هر دلار آمریکا در بازه زمانی ۱۳۹۹-۱۳۸۹ از ۱۱۰۰ تومان تا ۳۰ هزار تومان افزایش یافت و رشدی ۳۰ برابری را تجربه کرد. رشد نرخ دلار تا زماننگارش این متن، ادامه پیدا کرد و قیمت آن را تا ۸۰ هزار تومان رساند. طی این دوره، بهجز بازه سالهای ۹۳ تا ۹۶، تورم بالای ۲۰ درصد بود که از سال ۹۸ به بالای ۴۰ درصد رسید و همینقدر باقیمانده. [۶]
از سال ۱۳۷۴ تا سال ۱۳۸۹ هیچ شوک قیمت ارزی اتفاق نیفتاد. نرخ دلار از سال ۱۳۷۹ تا سال ۱۳۸۹، طی ۱۰ سال از ۸۱۳ تومان به ۱۱۰۰ تومان رسید که رشدی ۲۸ درصدی را نشان میدهد. تورم نیز طی بازه زمانی ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۹ بهجز سال ۱۳۷۸ زیر ۲۰ درصد باقیمانده بود و حتی در سال ۸۸ به زیر ۱۰ درصد کاهش یافت؛ بنابراین تغییرات قیمت دلار و افزایش تورم بعد از یک دوره ثبات و آرامش ۱۵ساله رخداده است. [۷][۸]
این دوره جدید از سال ۸۹ با اجرای طرح «هدفمندسازی یارانهها» که دولت وقت و کارشناسان آن را «انقلاب اقتصادی» معرفی کردند، آغاز شد که منجر به اولین شوکهای اقتصادی بعد از ۱۵ سال شد. در سالهای بعد با اجرای تحریمهای اقتصادی، افزایش نرخ دلار تداوم یافت و قیمت آن به ۳۸۰۰ تومان رسید. این تغییرات تنها منحصر به افزایش قیمت دلار و ارز نبودند و پیامدهای اجتماعی و اقتصادی مهمی داشتند که این دوره را از دوره ثبات پیش از خود متمایز میکند. در اینجا این تغییرات را به سه دسته اصلی تقسیم میکنیم که در مجموع عوامل افزایش نابرابری و گرانی بودند:
اولاً درحالیکه در دوره ثبات نسبی، نرخ فقر مطلق در ایران کاهش مییافت بهطوریکه پیش از سال ۸۹ به زیر ۱۵ درصد نزدیک شده بود، بعد از سال ۸۹ و بار دیگر از سال ۹۶، نرخ فقیر با شیب خیلی زیادی افرایش یافت؛ درحالیکه بازههای رشد اقتصادی مقطعی به کاهش نابرابری کمک مؤثری نکرد.
ثانیاً برخی کالاهای بادوام و داراییهایی مثل خودرو و مسکن پرشتابتر از نرخ رسمی تورم، گرانتر میشدند و خریدوفروش این کالاهای ضروری به بازارهایی پرسود بدل شد و سوداگری و سفتهبازی توسعه پیدا کرد.
ثالثاً درحالیکه میزان دستمزد همواره از سبد معیشت و تورم عقب میماند و گروههای بیشتری به زیر خطفقر سقوط میکردند، نهادهای اجتماعی توانمندساز مثل آموزش، خانواده و تأمین اجتماعی تضعیف شده و از مراقبت در برابر تلاطمها ناتوان بودند. [۹]
رشد غیرفراگیر و بیمعنا شدن کار
با شروع انقلاب اقتصادی، در دو بازه ۸۹ تا ۹۲ و از سالهای ۹۶ و ۹۷، نرخ فقر با شیب بسیار تند روبهافزایش گذاشت. فقر بهقدری وسعت پیدا کرد که در پایان دهه ۹۰ شمسی ۴ دهک ابتدایی کاملاً زیر خطفقر قرار گرفتند و فاصله طبقات میانی با خطفقر بسیار کاهش پیدا کرد و فاصله دهکهای فقیر از خطفقر بیشتر شد. در نتیجه تمایز طبقه فقیر و متوسط کمتر شد و طبق نمودار گروههای درآمدی، دهکهای ۵، ۶ و ۷ تفاوت چندانی با جمعیت فقیر ندارند و در معرض سقوط به زیر خطفقر قرار گرفتهاند.
این وضعیت فقر در حالی است که حتی پیش از دورههای تحریم و رکود، دهکهای میانی و پایین از عواید رشد اقتصادی بهرهمند نشده بودند. در دورههای رونق نفتی رشد اقتصادی و درآمد سرانه افزایش مییافت؛ اما باعث نشده بود جمعیتهای فقیر و حتی متوسط که درآمدشان وابسته به نیروی کارشان است، بهاندازه کافی تابآور شوند. رشد اقتصادی شاخصی کلی است که بهخودیخود تأثیر رشد را در قشربندی اجتماعی نشان نمیدهد؛ لذا اینکه در هر رونق اقتصادی، ثروت چگونه توزیع میشود و چه گروههایی بهرهمند میشوند روشن نیست. این موضوع با محاسبه شاخص پیچیدهتری به نام رشد فراگیر[۱]، مشخص میشود. اولین شیوه محاسبه رشد فراگیر ترکیب درآمد سرانه، ضریب جینی و رشد اقتصادی است. مطابق نمودار زیر، از سال ۸۶ به بعد رابطه نابرابری و رشد اقتصادی معکوس است و رابطه رکود و نابرابری مستقیم است. این به این معناست که از قضا رشد نسبی درآمد سرانه در بازه ۹۲ تا ۹۶ یعنی کمی قبل از تحریمها نابرابری را افزایش داده است؛ به عبارت سادهتر، منفعت به دست گروه خاصی از مردم رسیده است. [۱۲]
در روشی دیگر برای محاسبه رشد فراگیر، عواید رشد اقتصادی به عوامل تولید مانند سرمایه فیزیکی، سرمایه انسانی و بهرهوری تقسیم میشود. این تحلیل نشان میدهد که سهم نیروی کار از این رشد ناچیز است و طبقات متوسط و پایین، به دلیل کمبود سرمایه، از رشد اقتصادی بهرهمند نمیشوند. تقریباً در تمام دورهها، سرمایه انسانی و نیروی کار سهم اندکی از رشد داشتهاند، به همین دلیل رشد اقتصادی تأثیری بر کاهش فقر نداشته و افراد وابسته به درآمد شغلی همچنان در معرض فقر قرار دارند و در دورههای رکود یا تحریم سریعتر به زیر خطفقر سقوط میکنند.
در دوره ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ نیز رشد اقتصادی تغییری مثبت در اشتغال ایجاد نکرده است. کارشناسان از این پدیده به «رشد بدون اشتغال» نام میبرند که نشان میدهد افزایش اندازه کیک اقتصاد، کمکی به کاهش فقر نکرده است.
سوداگری به میان آمد.
در شرایطی که هزینهها بهسرعت از میزان دستمزدها جلوتر میرفت و تورم نیز پساندازهای ریالی را بیارزشتر میکرد؛ اتفاقی جدید رخ داد. بازارهای جدید سرمایهگذاری ظهور کردند که وعدههای سودهای کلان میدادند. در دهه ۸۰، میانگین بازدهی سرمایهگذاری تفاوت معناداری با حداقل دستمزدها ندارد. اما کمکم از سالهای ۹۵ و ۹۶ فاصله این دو بسیار افزایش پیدا میکند؛ بهطوری که اگر کسی سال ۹۰ یک میلیون تومان از سرمایهاش را سرمایهگذاری میکرد، در سال ۱۴۰۰، میتوانست ۲۲ میلیون تومان برداشت کند. این در حالی است که در این دهه حداقل دستمزد، تنها ۳.۲ برابر شد و همزمان نرخ فقر از ۱۳درصد در سال ۱۳۹۰ دوبرابر شد و به ۲۳ درصد رسید. وسوسه سودهای کلان در بازارهای مالی، کمکم سرمایهگذاریکردن را به امری عمومی تبدیل کرد؛ به شکلی که سرمایههای خرد مردم معمولی نیز به بازارهای مالی روانه شدند که ارزششان را از دست ندهند و با نوسانگیری درآمد کسب کنند. در این دوره، سرمایهگذاریهای ناامن و بدون قطعیت، تبلیغات گستردهای داشتند و از اشکال رسمی مثل سپردههای بانکی با مجوز، تا دلالیها و کلاهبرداریهای پانزی، همهجا را پر میکردند. در دوره اول تحریمهای اقتصادی، مؤسسههای مالی بدون مجوز از بانک مرکزی شروع به جذب سرمایه گروههایی کردند که در حال فقیر شدن بودند. بخشی از بازنشستگان دسترنج سالها کارشان را به سپردههای با بهرههای بالا تبدیل کردند که با تبلیغات بسیار گسترده، اعتمادسازی میکردند. این مؤسسهها کمی بعدتر از پرداخت سپردهها امتناع کردند و یکبهیک ورشکست شدند و گروه بزرگی از مردم را مالباخته کردند. همزمان بخشی از جوانان بیکار جذب بازاریابیهای شبکهای شدند که وعده سودهای کلان میدادند و بخشی دیگر به خریدوفروش کالاهای مصرفی مثل گوشی همراه و خودرو پرداختند. در این شیوههای جدید درآمدزایی، دیگر تخصص داشتن و تلاشکردن تعیینکننده نبود و سوداگری، دلالی و سفتهبازی جایگزین مشاغل کمدرآمد رایج میشدند.
اعداد جدول بالا روایتگر روزهایی است که حول و هراس همه جامعه را دربرگرفته بود و هرکسی هرچه داشت را تبدیل به دلار و سکه میکرد. داراییها گران میشدند، مردم به دنبال راههایی میگشتند تا ارزش پساندازهایشان را حفظ کنند، حجم قابلتوجهی سرمایه خردِ مردم در بازارهای لیزینگ خودرو، مؤسسات مالی، بورس و خریدوفروش داراییها سرگردان میشد.
هرکدام از بازارهای مذکور علیرغم همه تفاوتها، همگی از منطق مشترکی پیروی میکنند؛ کالای واقعی در این بازارها تولید نمیشود و صرفاً با مکانیزم تحریک، سود ایجاد میکنند و بهاینترتیب سرمایههای اکثریت بازندگان را به جیب اقلیت برنده سرازیر میکنند. این بازارها یکی پس دیگری با چهرهای جدید به میدان میآیند.
در اقتصاد، رانت تنها به معنای توزیع ثروت به دلایل ایدئولوژیک نیست؛ بلکه هر میزان درآمدی که مازاد بر هزینه موردنیاز تولید بهاضافه سود به دست آید، رانت نامیده میشود[۱۵]؛ بنابراین اصولاً سود تنها هنگامی به دست میآید که اولاً خدمات یا کالایی تولید شود و ثانیاً نسبتی بین آن چیزی که تولید میشود و قیمت آن، وجود داشته باشد؛ لذا بازارهایی که بدون تولید هیچ ارزش اضافهای کار میکنند، رانتی هستند و هرگونه کسب درآمد از نوسانگیری بازارهای ارز، مسکن، طلا، بورس و غیره رانت است. در سرمایهداری مالی برخلاف سرمایه صنعتی سود از بهرهکشی از نیروی کار رخ نمیدهد؛ چون اساساً کالایی تولید نمیشود. زمانی که کنشهای اقتصادی و کسبوکارها سفتهبازانه و سوداگرانه میشوند، سهمی از ثروت تحت عنوان دستمزد به نیروی کار، پرداخت نمیشود. [۱۶]
زمانی که سرمایه مالی مسلط میشود، بخش غیرواقعی اقتصاد بزرگتر از بخش واقعی آن میشود. در این شرایط رشد اقتصادی دیگر به «نشت اقتصادی[۲]» منجر نمیشود و برعکس باعث غارت طبقات پایین و انتقال ثروت به فرادستان میشود. ازآنجاکه درآمد سفتهبازان وابسته به نیروی کار و خلق ارزش نیست و آنها صرفاً از رشد قیمت داراییها ارتزاق میکنند و گروههایی مثل مستأجران بدون اینکه کیفیت مسکنشان تغییری کند، باید مبلغ اجاره بیشتری بپردازند.
بیشتر کارکردن، مسیر منطقی برای افزایش درآمد و جلوگیری از کوچکشدن سفره است؛ اما هرساله اختلاف قابلتوجهی بین حداقل سبد معیشتی و حداقل حقوق وجود دارد و بهصورت انباشتی، حداقل حقوق از تورم عقب میافتد. تا جایی که در سال ۱۴۰۳ سبد معیشتی ۳۶ میلیون تومان است؛ اما حداقل دستمزد حداکثر به ۱۳ میلیون تومان میرسد. البته وضعیت در مشاغل غیررسمی متفاوت است و در شهرهای بزرگ اقتصاد گیگ[۳]، جمعیت بزرگی را در تاکسیها و پیکهای آنلاین یا مشاغل فریلنس مشغول کرده که بهطورکلی از شمول قانون کار خارجاند. این وضعیت جدید، ویژگی توانمندساز کار را از بین برده و پدیده «شاغلان فقیر» را ایجاد کرده؛ کسانی که علیرغم کارکردن، زیر خطر فقر قرار دارند.
در چنین وضعیتی خدمات رفاهی دولتی از چتری همهگیر تبدیل به امتیازات خاص به گروههای خاص شده است و دیگر حتی نمیتوان به نقش تأمین اجتماعی و خدمات رفاهی دولتی امیدوار بود. پوشش بیمهای ضعیف شده و مقررات اعطای تسهیلات بانکی نیز به شکلی است که دهکهای فقیر از آن محروماند و بخشی از مسائل رفاهی و مددکاری به خیریهها سپرده شده است. [۱۷]
علیرضا صادقی در کتاب خود، زندگی روزمره تهیدستان شهری، نشان میدهد که چطور کوچکشدن دولت و خصوصیسازی با یک تغییر گفتمانی توجیه شد که از تأکید بر «مستضعفان» و «پابرهنگان» به ادبیات کارآفرینی و توانمندسازی روی آورد و بهاصطلاح سیاستِ «خودت بمال» را ترویج کرد و نهایتاً تلاش میکرد نهادهای رفاهی را با خیریهها جایگزین کند.
افزایش فقر، بیثباتی چشمانداز اقتصادی و مالیسازی راهحلهای متعارف برای نجات زندگی را از بین بردند و جمعیتی پدید آوردند که دیگر در برابر موجهای بیامان تورم و گرانی سپری نداشت. این موضوع بیشتر از هر چیزی در آمار افزایش جمعیت نیتها هنگام اولین شوک اقتصادی در سال ۹۷ پیداست. نیتها[۴] جمعیتی از جوانان بین ۱۵ تا ۲۴ سال هستند که در چرخه تحصیل، کار یا مهارتآموزی نیستند؛ بیکار هستند و آموزش هم نمیبینند. درایران از سال ۹۷ تا سال ۹۹ به ناگهان جمعیت نیتها از ۳۰ درصد به ۷۰ درصد رسید. [۱۸] یعنی با اولین تکانهها جمعیت بزرگی بیکار شدند و تحصیل را رها کردند. انقلاب اقتصادی و گرانشدن زندگی، مؤلفه عدم قطعیت را به چشمانداز اقتصادی اضافه کرد و تصور از آینده را کاملاً بر همریخت.
همزمان با این تغییرات اقتصادی، گسترش سایه جنگ و تروریسم، محدودیتهای فرهنگی و قربانی شدن مکرر بیگناهان و مردم در اعتراضات اجتماعی، زندگی و شبکه معنایی مرتبط با آن را برجسته کرد. با مرور این اتفاقات در دهه ۹۰، روند تکوین مسئله زندگی یا بهعبارتدیگر، غیرمعمولی شدن زندگی را شاهد هستیم.
زندگی معمولی
ماههای پایانی سال ۹۸ با شیوع بیماری کرونا همراه شد که همه چیز را بدتر از قبل کرد و اساساً زندگی روزمره نیز مختل شد. معاشرتهای عادی بدون ماسک ممکن نبود، بیمار شدن یا انتقال بیماری یک نگرانی عمومی شد و زیرنویسهای خبری هر روز آمار مرگومیر را اعلام میکردند. اختلال در زندگی روزمره کلافگی شدیدی ایجاد میکرد. هیچکسی نمیدانست این کرونا همیشگی است یا بهزودی تمام خواهد شد.
واکسنها تنها امید جامعه برای بازگشت زندگی بودند، اما دست مردم از این واکسنها کوتاه بود. ایرانیهای خارج از کشور که واکسن تزریق میکردند، عکسشان را با #زندگی_نرمال منتشر میکردند، درحالیکه تمام جهان در حال بازگشت به زندگی معمولی بود؛ مردم ایران هنوز گرمای سوزان تابستان را از زیر ماسکها تحمل میکردند.
کمی بعد از پایان رسمی تعطیلیهای کرونا و بازگشایی مدارس و دانشگاهها، به تعبیر رصدخانۀ مهاجرتی ایران؛ فنرهای مهاجرتی رها شد. به گزارش رصدخانه مهاجرتی در سال ۱۴۰۱ «میل به مهاجرت» در بین گروههای مختلف بهاینترتیب است: در میان مدیران ارشد ۴۲درصد، کارکنان ۴۹درصد، کادر درمان ۲۸درصد، دانشجویان و فارغالتحصیلان ۴۴درصد و میل به بازگشت نیز در تراز ۳۵درصد تا ۵۱درصد است. [۲۰]
به تعبیر بوردیو[۵]، میتوان زندگی معمولی را عادتوارهای دانست که دارای ویژگیهایی بوده که در اینجا پس از هر دوره تخریب شده است. در عادتواره پیشین، آینده به طور نسبی پیشبینیپذیر بود و تحرکهای اجتماعی ناگهانی مثبت یا منفی در چشمانداز اقتصادی وجود نداشت. نهادهای اجتماعی مثل کار، آموزش و خانواده از قدرتی نسبی برخوردار بودند و میتوانستند سوژهها را توانمند و تابآور کنند و دسترسی به ضروریات زندگی مثل مسکن و خوراک دستکم برای اقشار متوسط فراهم بوده است. مقایسه دو بازه زمانی ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۳ نشان میدهد که روند تدریجی فقیر شدن با تغییر ناگهانی، شوکهای مداوم و جهشهای مثبت و منفی جایگزین شده است. [۶]
ناگهانی بودن تجربه فقر، عادتواره قبلی را با بحران روبهرو کرده است و تجربه فقیرشدن یا ترس از فقیرشدن، سوژهها را در میدانی قرار داده است که با آن ناآشنا هستند. به عبارتی سوژهها نمیدانند چه کاری میتواند آنها را از فقر نجات دهد. بر اثر تغییرات سریع و شدید اجتماعی، گاهی عادتوارهها از میدان و فضای اجتماعی عقب میمانند؛ بهطوری که کنشگر سردرگم میشود و قدرت تصمیمگیریاش مختل میشود. چنین موقعیتی باعث ایجاد حس شکست و ناکامی در سوژهها میشود. این وضعیت اصطلاحاً «اثر ناسازی» [۷] است که ارزشها، عادتها و ذهنیت سوژه بافرهنگ مسلط در جامعه در تعارض قرار میگیرد و احساس بازنده بودن دائمی گریبانگیرش میشود.
زمستان را نبین، ما هم بهاری داشتیم.
… فقط ما نبودیم که غافلگیر شدیم، جمعیت بزرگی از مردم شکست خوردند. کسانی که خانهشان را فروختند، دیگر نتوانستند خانهای بخرند و مستأجر ماندند. آنهایی که ورشکست شدند، دیگر مجال سرپا شدن نیافتند. به هنگام اوجگیری تورم، مردمی که از آب رفتن پساندازهایشان میترسیدند به بازارهای سرمایهگذاریای هجوم بردند که بسیار پرریسک بودند و کمی بعد سرمایهشان را از دست دادند و مالباخته شدند.
آنچه گفته شد؛ نشانههایی از شکلگیری میدان جدیدی است که برندگان و بازندگانی دارد. تنها بخشی از جامعه، فرصت پیدا کرد خود را با مختصات میدان جدید سازگار کند و سایر اقشار جامعه بیآنکه دلیل روشنی برای آن بیابند دائماً در حال شکستخوردن هستند. بیارزش شدن کار، کماثرشدن آموزش [۸] و مهارت، امکان شکلگیری میدانی جدید را ایجاد میکند که کنشهایی که شاید پیشتر کمتر مورد اقبال بودند، در آن صورت میگیرند.
یکی از انواع کنشهای جدید رویآوردن به ریسکهای اقتصادی و بختآزمایی است. چشمانداز اقتصادی مبهم است، کسی لزوماً نمیداند آنچه خریده فردا بیارزش میشود یا به چندبرابر قیمت امروز میرسد؛ بنابراین هر سرمایهگذاریای میتواند بهصورت بالقوه بلیت پیروزی و خوشاقبالی باشد.
خاطرم هست تا چند سال پیش هنوز، پدیدهای به نام پشتکنکوری وجود داشت. کسانی که آنقدر به دانشگاه رفتن امیدوار بودند که چند سال، پشت کنکور میماندند و درس میخواندند. اما وقتی که دانشجو شدند شرایط تغییر کرد. شوخیهایی در شبکههای اجتماعی رواج یافت: «مهم نیست کدام دانشگاه درس میخوانید، در نهایت همه راننده اسنپ خواهید شد.»
مدرسه و خانواده به ما «نابرده رنج گنج میسر نمیشود» را آموخته بودند؛ تحمل سختیهای درسخواندن و تلاشکردن نیز قرار بود به «نون و کره» منتهی شود. قرار بود قطرهقطره جمع گردد و پساندازهای خرد به دریایی برسد که دستکم یک زندگی معمولی را ممکن کند.
زندگی کاملاً خلاف آنچه فکر میکردیم پیش رفت. هیچکدام از سرمایههایی که فکر میکردیم قرار است در زندگی کمک کند، به دردمان نخورد. رابطه رنجکشیدن برای دستیابی گنج دیگر از بین رفته است و حالا یک خرق عادت مثل قمارکردن میتواند کارساز باشد. درسخواندن و تلاشکردن نمونهای از «کنشهای عقلانی و معمولی» است که در وضعیت بیثبات، متزلزل و ناامن و بدون قطعیت، به ناکامی و استیصال منجر میشود.
به نظر میرسد گروههای شکستخورده و بازنده قصههایی ناشنیده دارند. قصههایی که عمق تجربه فقیر شدن و سقوط را روایت میکنند. قصههایی که شاید شنیدنشان به بهبود آینده نامشخص و جلوگیری از افتادن به قعر پرتگاههایی مثل گلدکوئست؛ کمک کند. [۲۱]
پانویس و ارجاع
[۱] Inclusive Growth
[۲] Trickle Down
[۳] اقتصاد گیگ بخشی از اقتصاد دیجیتال است که شامل مشاغلی میشود که افراد از طریق یک پلتفرم آنلاین، پروژههای کاری متناسب با حرفهشان را پیدامیکنند و بهصورت فریلنسری پروژه را تحویل میدهند. اقتصاد گیگ آنلاین طیف وسیعی از خدمات از گرافیک، برنامهنویسی، تولید محتوا، تحلیل داده، طراحی سایت و… تا مشاغل موقت بدون مهارت مثل رانندههای موتورسیکلت و رانندههای تاکسی اینترنتی را در برمیگیرد. در این بازارهای کارهیچ مقرراتی بین کارگر و کارفرما مصوب نشدهاست و در حقیقت این دو به کاربران یک پلتفرم تعبیر میشوند. (کارگران بیطبقه، خیراللهی، علیرضا، نشر آگاه.)
[۴] Neet
[۵] Pierre Bourdieu
[۶] طبق محاسبههای هزینه-درآمدی به طور میانگین بیشتر از ۸۰ درصد هزینههای خانوار صرف اقلام ضروری میشود و بیشترین سهم نصیب مسکن و خوراک میشود که در عین حال نرخهای بالاتری از تورم را نیز تجربه میکنند؛ بنابراین احتمالاً خانواده بهقدری درگیر هزینههای ضروری است که توانی برای حمایت ندارد.
[۷] Hysteresis
[۸] کاهش پوشش مدارس دولتی و باکیفیت و از کار افتادن خوابگاههای شبانهروزی روستایی و سرویسهای رایگان و تغذیه رایگان در مدارس، هزینههای تحصیل را بالاتر برده و خود را در افزایش نرخ بازماندگی از تحصیل و ترک از تحصیل نشان میدهد. سال ۱۴۰۲ نزدیک به ۷ درصد از کودکان در سن ثبت نام مدرسه، سر کلاس حاضر نشدند و حدود ۹۳۰ هزار دانشآموز ترک تحصیل کردند. از سوی دیگر ۶۶ درصد فارغالتحصیلان دانشگاههای دولتی بیکار هستند.
[۱] زندان و جریمه برای مبتکر کمپین پول و پتو، مشرقنیوز.
[۲] تارخچه پدیده گلدکوئست در ایران، مشرقنیوز.
[۳] جزئیات کلاهبرداری شرکت بادران گستران، اقتصادنیوز.
[۴] کوروش کمپانی آخرین کلاهبرداری پانزی نیست، اقتصاد آنلاین.
[۵] مستند سقوط ۹۹ بورس، دنیای اقتصاد.
[۶] نرخ غیررسمی دلار از سال ۵۷ تاکنون، پایگاه خبری جماران.
[۷] مرکز پژوهش های اتاق ایران، تورم و راهکارهای مهار آن، آبان ۱۴۰۳.
[۸] جلالی نائینی، احمدرضا، تورم در اقتصاد ایران: ویژگیها و عوامل ایجاد کننده، همایش چشم انداز اقتصاد ایران ۱۴۰۳.
[۹] وضعیت و ویژگیهای فقر، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، خرداد ۱۴۰۲.
[۱۰] رصدخانه اقتصادی و اجتماعی ایران، موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی، دفتر پایش اقتصادی.
[۱۱] کریمیپور، کوثر، نگاهی به تحویل فقر و سیاستهای فقرزدایی در ایران امروز، ۱۴۰۳، مدرسه بیدار.
[۱۲] رشد فراگیر، مرکز پژوهشهای اتاق بازرگانی، تیر ۱۴۰۰.
[۱۳] رشد فراگیر، مرکز پژوهشهای اتاق بازرگانی، تیر ۱۴۰۰.
[۱۴] معاونت رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، رشد فراگیر در ایران، تهران، انتشارات سازمان جهاد دانشگاهی.
[۱۵] رانت، مرکز پژوهشهای اتاق بازرگانی، بهمن ۱۳۹۸.
[۱۶] نگاهی به اوج و فرودهای اخیر بازار سرمایه در ایران، قیصری، حمید، اردیبهشت ۱۴۰۰.
[۱۷] شفیع خانی، سارا، نهادهای حمایتی و عقب نشینی دولت از سیاستهای فقرزدایی، گفتگو (۹۳)، ۱۴۰۱، ۸۰-۱۰۰.
[۱۸]اعداد ترسناک متناقض، فرهیختگان.
[۱۹]ماراتن عمر تا کلید مسکن، دنیای اقتصاد.
[۲۰]سالنامه مهاجرتی ایران سال ۱۴۰۱، رصدخانه مهاجرت.
[۲۱] سایر منابع:
معمای افزایش مصرف ایرانیان، اکوایران.
مومنی، فرشاد، اقتصاد ایران در دوران تعدیل ساختاری، انتشارات نقش و نگار، چاپ اول، ۱۳۸۶.
باقری، یاسر، نظام نااجتماعی، مناسبات قدرت و سیاستگذاری اجتماعی در ایران پساانقلاب، نشر نی، ۱۳۹۸.
چالش های سیاستگذاری مسکن شهری در ایران، مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، خرداد ۱۴۰۲.
بوردیو، پیر، تمایز: نقد اجتماعی قضاوتهای ذوقی، چاووشیان، حسن، نشر ثالث، چاپ اول، ۱۳۹۰.
بررسی روند ترک تحصیل و بازماندگی ازتحصیل درآموزش و پرورش، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی.
بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاه، فرهیختگان.
Djavad Salehi-Isfahani, “Poverty and Income Inequality in the Islamic Republic of Iran” Revue internationale des études du développement 2017/1 p. 113-136.DOI 10.3917/ried.229.0113
https://djavadsalehi.com/2023/10/07/iranian-living-standards-in-times-of-high-inflation
نویسندگان
- شرکتکنندگان دومین جایزه دیتاژورنالیسم (۱۴۰۳)https://d-mag.ir/pauthor/anonymous/
- شرکتکنندگان دومین جایزه دیتاژورنالیسم (۱۴۰۳)https://d-mag.ir/pauthor/anonymous/۱۵ بهمن ۱۴۰۳
- شرکتکنندگان دومین جایزه دیتاژورنالیسم (۱۴۰۳)https://d-mag.ir/pauthor/anonymous/
- شرکتکنندگان دومین جایزه دیتاژورنالیسم (۱۴۰۳)https://d-mag.ir/pauthor/anonymous/۱۵ بهمن ۱۴۰۳
4 پاسخ
خیلی تاثیر گذار بود 😔✅
والله چه عرض کنم.نکته به نکته حقیقت دارد وچقدر تلخ.خدا به جوون ها کمک کنه.
بامید خدا معجزه ایی رخ بده وجامعه ازاین وضع اسفناک نجات پیدا کنه،🙏🙏🙏
بسیار تحلیل جامع ، کامل و مجمل از وضع نابسامان اقتصادی در ایران در سالهای اخیر به تصویر کشیدید . امید که روزی جوانان با استعداد و توانای ایران این ویرانه را از نو بنا کنند.
ممنون از زحمتتون و واقعیت هایی از اقتصاد ایران که متاسفانه لمسش کردیم و فقط آرزو میکنم جوانان این مرز و بوم به آرامش برسند و انشاءالله ثبات به همت خودشون برقرار بشود .